قلب چوپون فکر نی بود ...

ساخت وبلاگ
جهان پیش روی ما پر از قصه های بالا و پایین و تلخ و شیرینه ...و همه چیز همونطور که باید پیش بره، میره ... حالا اگه ما خیلی بخوایم دخالت کنیم فوقش با یه شیفت زمانی و یه کم اعوجاج و نویز ... اما در درازمدت، آنچه باید بشه، میشه ...در این بین ما فقط باید اون نقشی رو که دوست داریم و فکر می کنیم باید ایفا کنیم، تا حد ممکن خوب ایفا کنیم و البته نتیجه رو هم واگذار کنیم به رَوند ...من این روزها به لطف خداوند نسبتاً خوبم ... حضور رفیق جان هم البته در این حال خوب بی اثر نیست ... فارغ از تمام باید ها و نبایدهای حضورش ...مساله اینه که من تقریباً وا دادم و جهان هستی داره قصه ها رو اونطوری که باید، پیش می بره ... و من هم البته تماشا می کنم ... دیگه خیلی هم دنبال این نیستم که بعدش چی میشه ... همین در لحظه بودن، خوبه و من این روزها دارم اینو کم کم دوباره یاد می گیرم و زندگی می کنم ...هوای تابستونی هم یه جورِ خوشحال کننده ای شده و کم کم میشه به فعالیتهای خوبی که حالِ آدمو خوب می کنند، فکر کرد ...از هستی بابت تمام الطافش سپاسگزارم ... حتی بین همه ی دلخوری هام ..._______________________________________________________________________________________شاید تمام چیزهایی که در کسوت ناخوشایند برای ما رقم می خورند در بطن خودشون ماجراهایی پر از خیر و روشنی باشند ...هرچند اونقدر همه چیز این دنیا کاتوره ای پیش میره که دیگه واقعا خیلی نمی دونم که اصلا الگویی برای اتفاقات وجود داره واقعا یا نه ...با اینحال با اینکه فکرم خیلی مشغوله این روزها اما به ماجراهای پیش رو حس مثبتی دارم ... یا شاید ترجیح میدم که حس مثبتی داشته باشم ...بادا که روزهای پیش رو روزهای پر از برکتی برای همه مون باشند ... قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 51 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 14:42

یه جمله خوندم که خیلی به دلم نشست : یه سلول که هی رشد کنه، دیگه سلول نیست، سرطانه ...و داشتم فکر می کردم اطراف ما کم نیستند آدمهایی که از فرط رشد بیش از اندازه و خارج از تعادل، دیگه از حالت نرمال و مفید خارج شدند و تبدیل به عناصر بدخیم شدند...کاش می شد از همون بچگی توی مهمترین آموزه هامون بهمون یاد می دادند که توی زندگی به جای برتری جویی و شاخ شدن توی قصه های مختلف بتونیم نقاط تعادلِ بهینه مون رو به درستی پیدا کنیم ... همون وظیفه ای که طبیعت میلیون ها ساله که برای خودش تعیین کرده و اجزا و ارکانش رو بطور مداوم در جهت همین هدف چیدمان کرده ..._____________________________________________________________________________________وقتی یه چیزی یه زمانی آزارمون داده، حتماً دلیل موجهی براش وجود داشته ... گرچه که اون چیز ممکنه بر مشکلی در درون ما دلالت داشته باشه که باید حل بشه اما گاهی هم منشأ این آزارها لزوماً مشکل درونی ما نیست بلکه نادرستی ای هست که ما باهاش مواجه می شیم و با خلوصِ فطری مون سازگاری نداره و باید ازش دوری کنیم ...بزرگترین خیانتِ ما به خودمون اینه که خودمون رو به قصد در شرایطی قرار بدیم که می دونیم برامون آسیب زاست ...درسته که گاهی باید از منطقه ی امن مون خارج بشیم تا بتونیم رشد و وسیع تر شدن رو در آغوش بکشیم اما نه به این معنا که خودمون رو در شرایط مشکل زا قرار بدیم و انتظار داشته باشیم که در معرض رنجِ مخرّب به بالندگی برسیم ..._____________________________________________________________________________________هر عملی، عکس العملی همتای خودش رو داره اما در جهت عکس ... هر عمل ما در نهایت در جایی اثری می گذاره که روزی به سمت ما برمیگرده ... شاید حتی در حجمی وسیعتر ...شا قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 48 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 14:42